تفاوت معاملهگر و تحلیلگر

هر دو روی رفتار انسانها شرطبندی میکنند و انسانها مخلوقاتی انعکاسی و تقلیدی هستند که اغلب روندهای اجتماعی و فیزیکی را به یک شکل تکرار میکنند. با در نظر گرفتن این موضوع، هیچ دلیل فلسفی برای جدا کردن سرمایهگذاری و معاملهگری وجود ندارد. با این حال، برای یک سرمایهگذار، فعالیت اقتصادی شرکت اهمیت بالایی دارد.
تحلیل چیست و تحلیلگر کیست ؟ | انواع تحلیل در بازارهای مالی
همانطور که میدانید، ورود به هر زمینه و حرفهای نیاز به دانش دارد که بازار بورس نیز از این قاعده مستثنا نیست. ولی متاسفانه به علت دسترسی آسان به بازار بورس و سهام، کاربران این امر مهم را نادیده میگیرند. عموما کاربران تازه وارد در بازار بورس، بر اساس فاکتور شانس عمل میکنند.
شما جهت داشتن یک سرمایه گذاری و معامله موفق باید با علم تحلیل در بورس آشنا باشید. چرا که، شناخت انواع تحلیل در بورس به شما کمک میکند که تمامی فرآیند سرمایه گذاری، خرید و فروش سهام خود را با آگاهی کامل انجام دهید و بازده بالایی در بازار بورس داشته باشید. در واقع، شناخت انواع تحلیل در بورس به شما کمک میکند که با حداقل سرمایه، حداکثر سود را ببرید.
منظور از تحلیل و تحلیلگر چیست؟
برای درک بهتر موضوع باید ابتدا با مفهوم تحلیل آشنا شوید:
تحلیل به بررسی یک موضوع واحد به صورت همه جانبه و کامل و همچنین، مورد بحث قرار دادن عوامل موثر بر آن موضوع را تحلیل میگویند.
تحلیلگر فردی است متخصص، که با بررسی کامل و عمیق، سعی در پیدا کردن چگونگی روند بازار و پیشبینی آن دارد. این در حالی است که، معاملهگر رفتاری کاملا متفاوت را نشان میدهد. نکته اساسی در اینجاست که، تحلیلگر و معاملهگر دو نقش کلیدی اما کاملا متفاوت را در بازار بورس دارند. در واقع، تحلیلگر و معاملهگر مکمل یکدیگر هستند و به هیچ وجه جایگزین یکدیگر نمیشوند.
معاملهگر عموماً فردی است که پول به بازار تزریق میکند و تنها به فکر سود و زیان در بازار میباشد. معاملهگران مطالعات چندانی درباره پیرامون بازار سهام ندارند و با توجه به اطلاعات خود و همینطور تحلیل ها و اخبار روز اقدام به معامله میکنند. این درحالی است که، تحلیلگران اطلاعات موجود پیرامون بازار را به طور جامع مورد بررسی قرار میدهند و اطلاعات احتمالی از روند و رویکرد بازار را دارا میباشند. تحلیلگران معتقدند پیشبینیهایشان احتمالی است و بهتر است هر معاملهگری که قصد ورود به بازار و برای خرید یا فروش نیاز به تحلیل دارد، تحلیل های تحلیلگران را نوعی پیشنهاد برای خود در نظر بگیرند. امروزه، تحلیل گری یک شغل و حرفه است که در بازار بورس از اهمیت بالایی برخوردار است.
انواع تحلیل در بورس
حتما تا کنون برای شما هم این سوال پیش آمده که بین صدها سهم موجود در بازار سهام، بهتر است کجا سرمایهگذاری کنید؟ معاملهگران بازار بورس، همواره با این مسئله روبهرو هستند.
شناخت انواع تحلیل در بورس روشی است که معاملهگران را در تصمیمگیری درست یاری میدهد. به طور کلی، تحلیل در بازار بورس ایران به دو بخش تحلیل بنیادی (فاندامنتال) و تحلیل تکنیکال (فنی) تقسیم میشود که، هر کدام پیروان به خصوص خود را دارند. به کارگیری درست و اصولی این دو روش ریسک سرمایهگذاری را تا حد ممکن کاهش داده و اطمینان خاطر برای معاملهگران بازار بورس به ارمغان میآورد.
تحلیل بنیادی یا فاندامنتال
در این روش، با بررسی و تجزیه و تحلیل پارامترها و دادههای مالی و تمامی عواملی که بر ارزش یک سهام تاثیر دارند، ارزش ذاتی و حقیقی سهام مورد نظر تخمین زده میشود. در واقع، تحلیل بنیادی روشی برای به دست آوردن ارزش واقعی سهام و اوراق بهاداری است که در بازار بورس به درستی ارزشگذاری نشده است. همانطور که میدانید، ارزش ذاتی و ارزش بازاری دو مبحث کاملا متفاوت هستند. ارزش بازاری ارزشی است که، سهام را با آن خرید و فروش میکنند اما ارزش ذاتی، ارزشی است که با توجه به قابلیتهای سهام ارزشگذاری میشود. به طور مثال؛ چنانچه ارزش ذاتی یک سهام از ارزش بازاری آن کمتر باشد آن سهام در موقعیت فروش است و چنانچه ارزش ذاتی یک سهام از ارزش بازاری آن بیشتر تفاوت معاملهگر و تحلیلگر باشد آن سهام ارزش خرید و سرمایهگذاری دارد. به طور کلی، در شیوه تحلیل بنیادی دو نوع رویکرد وجود دارد:
- رویکرد بالا به پایین؛ در این رویکرد تحلیلگر، تحلیل خود را از سطح بالایی همچون شاخصهای اقتصاد جهانی آغاز میکند. در واقع، نقطه آغازین در این نوع از رویکرد، اقتصاد جهانی و نقطه پایانی آن، تحلیل سهام شرکت مورد نظر میباشد. رویکرد بالا به پایین برای افراد حرفهای مناسبتر است.
- رویکرد پایین به بالا؛ در این نوع رویکرد تحلیلگر، سهام شرکت مورد نظر خود را مبدا تحلیل خود قرار میدهد. در واقع، نقطه آغازین این رویکرد، تحلیل شرکت و نقطه پایانی آن اقتصاد جهانی میباشد. رویکرد پایین به بالا برای افراد مبتدی مناسبتر است.
ممکن است در نظر شما این روش بسیار زمانبر باشد، اما این روش به شما کمک میکند تا به واقع بینانهترین شکل ممکن اقدام به سرمایهگذاریهای بلند مدت کنید. تحلیل بنیادی همچنین، این امکان را به شما میدهد که با شناسایی حرکت بعدی سهام مورد نظرتان در بازار بورس، تا حد ممکن جلوی ضرر و زیان را گرفته و امکان سودآوری را افزایش دهد.
* برای آموزش تحلیل بنیادی یا فاندامنتال کلیک کنید.
تحلیل تکنیکال در بورس
تحلیل تکنیکال یکی از رایجترین روشهای تحلیل در بورس است. در روش تحلیل تکنیکال یا فنی، با توجه به بررسی و تجزیه و تحلیل تاریخچه نمودار قیمتها، ارزش احتمالی یک دارایی در آینده را پیشبینی میکنند. این روش در تمامی بازارهایی که با اصل عرضه و تقاضا فعالیت دارند (طلا، دلار، مسکن، ارز دیجیتال و …) کاربرد دارد. فرضیه ساختاری این روش این است که، فعالیتهای معاملاتی گذشته به صورت مستقیم بر روند آینده بازار تاثیر دارند. به بیان سادهتر، تاریخ تکرار شونده است. در این روش، تمام تمرکز بر روی قیمتها است. تحلیلگران در این نوع تحلیل معتقدند که روند قیمتها در بازار تصادفی نیست. به همین منظور، با مطالعه جدولهای نمودار، تاریخچه سهام مورد نظر و روند شناسایی الگوها، سعی در پیشبینی قیمت سهام در آینده دارند. لازم به ذکر است که، تحلیل تکنیکال بر پایه قانون احتمالات پیش میرود و نمیتوان گفت پیشبینیهای این روش به طور صد در صد به واقعیت بدل میشوند. در واقع، ما با توجه به قانون احتمالات خود را آماده میکنیم تا بهترین تصمیم در مقابل حرکت سهام در بازار بورس را بگیریم. در تصویر زیر، نمونهای از یک تحلیل تکنیکال را مشاهده نمایید.
به طور کلی، تحلیل تکنیکال بر پایه سه اصل استوار شده است:
- قیمت همه چیز است و همه چیز در قیمتها تعریف میشود. تحلیلگران روش تکنیکال، اساس کار خود را قیمت قرار میدهند و معتقدند که تمام اطلاعات مورد نیاز در قیمتها موجود است.
- تحلیلگران معتقدند که قیمتها طبق یک روند مشخص حرکت میکنند و حرکت آنها تصادفی نیست. پس با مطالعه گذشته یک سهام، سعی در پی بردن به چگونگی روند الگوی رفتاری آن سهم در بازار را دارند. بیشتر استراتژیهای معاملاتی در روش تکنیکال با تکیه بر این اساس است.
- تاریخ تکرار میشود. این تکرار ناشی از عوامل روانشناختی همچون ترس و هیجانات است. این عوامل روانشناختی پیشبینی قیمتها را برای تحلیلگر آسانتر میکند. تحلیلگر برای درک بهتر روند بازار، از الگوهای نمودار قیمت برای تجزیه و تحلیل روند بازار استفاده میکند.
تاریخچه علم تکنیکال
بد نیست بدانید که این روش دارای قدمت زیادی است و پیشینه آن به صدها سال پیش بر میگردد. علم تحلیل تکنیکال اولین بار توسط تاجر برنج ژاپنی در قرن 18 پدید آمد. گفته میشود این فرد بنیانگذار تحلیل تکنیکال بر اساس نمودار شمعی است. بعدها این روش در قرن 19 در آمریکا به شهرت زیادی دست یافت. چارلز هنری داو کسی بود که در این زمینه شروع به فعالیت کرد و امروزه او را با نام پدر علم تحلیل تکنیکال نوین میشناسند. متاسفانه هیچ کتابی از چارلز هنری داو در زمینه علم تکنیکال منتشر نشده است. اما، او بود که علم تحلیل تکنیکال را به بازارهای سرمایه معرفی کرد.
* برای آموزش تحلیل تکنیکال کلیک کنید.
مقایسه تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی
سوال همیشگی کاربران این است که؛ تحلیل تکنیکال بهتر است یا تحلیل بنیادی؟
این سوال تاریخی هرگز پاسخ دقیقی نداشته است. همانطور که قبلا هم اشاره کردیم، این دو روش ساختار، مزایا و معایب کاملا متفاوتی دارند. اما این روشها هر دو یک هدف را دنبال میکنند که آن هدف تجزیه و تحلیل در بورس است. اما برای تصمیمگیری در این باره ابتدا باید با تمامی خصوصیات این دو روش آشنا شوید. از این رو، با مطالعه پیرامون مزایا و معایب هر دو روش و مقایسه آنها میتوانید بهترین روش تحلیلی متناسب با شرایط سرمایهگذاری خود را داشته باشید.
مزایا و معایب تحلیل بنیادی
در روش تحلیل بنیادی تمام تمرکز بر ارزش ذاتی شرکت است و تحلیلگر با مطالعه جامع پیرامون شرکت (صورتهای مالی، وضعیت فعلی شرکت و عملکرد رقبا و . ) سعی در پیدا کردن تفاوت قیمت فعلی سهام با ارزش واقعی و ذاتی آن را دارد. در صورت پیدا کردن تفاوت قیمت، اقدام به ارزیابی جهت سرمایه گذاری میکند و در صورت سرمایه گذاری منتظر میماند تا شرکت به ارزش ذاتی خود برسد. با این حساب میتوان گفت، روش تحلیل بنیادی جهت سرمایه گذاری هایی با بازده زمانی بلند مدت مناسبتر است.
مزایای تحلیل بنیادی
- نبودن هیچگونه تعصب و جهتگیری شخصی
- تحلیل وضعیت اقتصادی یک سهم در بلند مدت
- محاسبه دقیق ارزش یک دارایی
- کمک به افزایش درک جامعه در تفاوت معاملهگر و تحلیلگر مورد تجارت با آموزش تحلیل بنیادی
- این شیوه تحلیل برای محاسبه بتا به عنوان عامل ریسک سیستماتیک به درستی ایفای نقش میکند.
معایب تحلیل بنیادی
- زمانبر بودن این روش با توجه به مطالعه و بررسی زیاد
- مشخص نبودن زمان دقیق رسید سهام به ارزش ذاتی خود
- در این روش، عامل غیر منتظره همچون تغییرات سیاسی یا تغییر قانونگذاریها میتواند بسیار مشکلساز باشد.
مزایا و معایب تحلیل تکنیکال
در روش تحلیل تکنیکال اوضاع کمی متفاوت است. این روش به علت استفاده از مباحث ریاضی و هندسه، دارای پیچیدگیهای بیشتری نسبت به تحلیل بنیادی است. در صورتی که، عموما افراد تصور میکنند که این روش آسانتر از روش بنیادی است. در این روش، حرکت قیمتها در بازار و رفتار بازار مورد بررسی قرار میگیرد و مانند روش بنیادی خبری از چشماندازهای بلند مدت نیست. پس میتوان نتیجه گرفت که، این روش برای معاملهگریهایی با بازده زمانی کوتاه مدت مناسبتر است.
مزایای تحلیل تکنیکال
- تشخیص زمان مناسب ورود و خروج به بازار
- اطلاع از حجم عرضه و تقاضا که منجر به شناخت تمایل بازار میشود.
- ارائه اطلاعات بدون تاخیر
- یادگیری آسان؛ به دلیل وجود منابع آموزشی فراوان و همچنین، وجود ابزار و شیوههای گسترده، فراگیری و یادگیری این شیوه آسان است.
- نبودن هیچگونه محدودیت زمانی در تحلیل و معاملهگری
معایب تحلیل تکنیکال
- وجود سیگنالهای ضد و نقیض میتواند موجب سردرگمی شود.
- با توجه به نادیده گرفتن فاکتورهای بنیادین در این روش، احتمال ریسک در بلند مدت افزایش مییابد.
- امکان تحلیل بدون تعصبات شخصی تحلیلگر
تحلیل تکنیکال و تابلو خوانی
یکی از مهارتهایی که این روزها زیاد راجع به آن صحبت میشود، مهارت تابلو خوانی است. تابلو خوانی روشی برای تحلیل در بازار بورس نیست؛ ولی میتواند در این زمینه به شما کمک کند. در واقع، به مشاهده اطلاعات سهام شرکتهای بورسی و تجزیه و تحلیل آنها تابلو خوانی گفته میشود. استفاده از مهارت ت ابلو خوانی نیاز به دقت و تجربه دارد. تابلو هر سهم در سایت tsetmc.com قابل مشاهده است؛ فقط کافی است نام سهام مورد نظر خود را جستجو کنید. تابلوخوانی به سهامداران کمک میکند تا اطلاعاتی مانند میزان خرید و فروش سهام، میزان عرضه و تقاضا، نوسانات سهم، حجم معاملات، خرید و فروش اشخاص حقیقی و حقوقی را به دست بیاورند و در مواقع اضطراری تصمیماتی بگیرند که تا حد امکان از ضرر و زیانشان جلوگیری کند.
نتیجهگیری
موفقیت در بازار بورس هرگز بر اساس شانس نبوده است، پس داشتن دانش علم بورس امر مهمی برای افزایش میزان موفقیت شما در این زمینه است. شناخت روشهای تحلیل در بورس و همچنین، روانشناسی بازار بورس و استفاده از آنها، اصلیترین عواملی است که از شما یک معاملهگر موفق میسازد. اینکه شما از کدام روش برای تحلیل در بازار بورس استفاده میکنید کاملا به نیاز و نوع معاملهگری و سرمایهگذاری شما بستگی دارد. اما توصیه ما به شما این است که، مهارت خود را در هر دو روش تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال افزایش داده و تا حد امکان از هر دو روش استفاده کنید؛ چرا که استفاده از هر دو روش قدرت تجزیه و تحلیل بیشتری به شما میدهد.
به روشی که با بررسی و تجزیه و تحلیل پارامترها و داده های مالی یک شرکت به ارزش ذاتی سهام آن شرکت پی میبرد تحلیل بنیادی می گویند.
به روشی که می شود در آن با مطالعه گذشته سهام و بررسی نمودارها، آینده آن سهام را پیش بینی کرد، تحلیل تکنیکال می گویند.
چطور یک تحلیل گر مؤفق باشیم؟
برای آن که بتوانیم یک تحلیل گر مؤفق در بازار سرمایه باشیم، لازم است ۳ بعد بازار را بشناسیم.
با یک مثال توضیح می دهیم:
فرض کنید یک تحلیل گر، با اطمینان و اعتماد به نفس، به شما می گوید سهم ذوب ۱۰۰ درصد سود خواهد داد. او از حرف خود مطمئن است.
ولی نکته ی قابل توجه این جاست که سود موردنظر از سهم ذوب، طی چه مدت عاید خریدار آن خواهد شد؟ دو ماه؟ یک سال؟ دو سال؟
بنابراین همواره این بُعد را درک کرده و آن را در معاملات خود در نظر بگیرید.
قیمت، بُعد دیگر را چطور می توانیم شناسایی کنیم؟
بر اساس ۳ سطح می توانیم قیمت را در بازار شناسایی کنیم:
یک: سطوح حمایت و مقاومت استاتیک
دو: سطوح حمایت و مقاومت داینامیک (و یا همان خطوط روند)
سه: سطوح فیبوناتچی
الگوها
الگوها ۳ نوع اصلی دارند:
یک: الگوهای کلاسیک مانند الگوهای ادامه دهنده (مثل الگوی پرچم و مستطیل) و بازگشتی (مثل الگوی سر و شانه، دو کف، سه سقف)
دو: الگوهای هارمونیک، همانطور که قبلا گفته شد، بازار با هارمونی (هماهنگی) خاصی جلو می رود و در نظم خاصی گیر می افتد. بعنوان مثال می توانید عملکرد سهم بترانس را در سال ۹۸ بررسی کنید.
سه: امواج الیوت، در واقع امواج شگفت انگیز الیوت، که نیازی به معرفی ندارند!
پس از یادگیری الگوهای هارمونیک ، شما می توانید prz ها و trz ها را محاسبه کنید. در این مقاله قصد نداریم این دو اصطلاح را کامل شرح دهیم، در همین حد کافی است بدانیم که منظور از آن ها “محتمل ترین محدوده بازگشت بازار بر اساس قیمت و زمان” می باشد.
یک سوال مهم
چرا بعد زمان بسیار اهمیت بسیار بالایی دارد؟
برای درک این بحث، لازم است با مفهومی به نام، هزینه فرصت آشنا شویم.
فرض کنید شما در ابتدای سال ۹۸، با یک میلیارد تومان سرمایه مازاد خود، یک خانه یک میلیارد تومانی می خریدید و در پایان سال، ارزش آن با ۲۰ درصد سود، ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان شده بود.
اگر همین پول را برای مثال در بورس می گذاشتید، در مدت مشابه می توانستید، یک میلیارد تومان را به ۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان تبدیل کنید و بنابراین، می توانستید سود بیشتری کنید.
شما در واقع ۳۰۰ میلیون تومان در سرمایه گذاری خود روی ملک موردنظر، نسبت به بازار بورس، هزینه فرصت داشته اید.
تحلیل زمانی و درک بعد زمان به ما کمک می کند که هزینه فرصت کمتری متحمل شویم!
یک پِلن ساده و جذاب!
همواره گفته ایم که سهم خوب و بد نداریم و قیمت خوب و بد داریم! ما با تحلیل گری، قیمت خوب و بد را شناسایی می کنیم و با تریدری، وارد معامله مربوط به سهم می شویم.
یک تفاوت جالب دیگر بین تحلیل گران و تریدر ها!
قبلا از ما شنیده اید که دیدگاه افراد مبتدی و حرفه ای در یک صعود چه تفاوتی دارند. به تصویر زیر توجه فرمایید.
در این مقاله، بهتر است بگوییم، دیدگاه افراد تحلیل گر این است که بازار اصطلاحا “یک کله” و بدون نوسان بالا می رود ولی تریدر معتقد است که بازار در صعود خود نوسان دارد و باید از سود نوسانات نیز استفاده کند.
همواره یادمان باشد ابتدا باید تحلیل گری حرفه ای باشیم تا بتوانیم یک تریدر مؤفق شویم!
تریدر کسی است که بتواند پلی بین تحلیل گری و معاملات خود ایجاد کند.
یک معامله گر یا تریدر مؤفق، برای معاملات خود می بایست یک “دورنمای مناسب” یا اصطلاحا “حد خوشی” تعیین کند. برای مثال حد خوشی شخص x در سال ۹۹، ۳۰۰ درصد است، یعنی زمانی که به این سود رسید، سود سال مالی خود را گرفته است.
برای اینکه در تعیین “حد خوشی” خود مؤفق باشید، مدیریت سرمایه را جدی بگیرید. در نظر نگرفتن قواعد مدیریت سرمایه، در بازار ریزشی به کارتان می آید و شما را نجات می دهد.
در مقالات و ویدیوهای بعدی درباره “روانشناسی معامله گری” بیشتر صحبت خواهیم کرد.
الان تقریبا همه ی ما آمادگی بازار صعودی را از نظر روانشناسی داریم، منتظر باشید تا باهم برای هر نوع بازاری، از جمله اصلاحی، ریزشی و … آماده شویم.
تفاوت اصلی سرمایهگذاری و معاملهگری چیست؟
اگر هر تصمیمی در زندگی را معادل یک ترید در نظر بگیریم، همه ما به نوعی یک تریدر هستیم؛ پس تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری در چیست؟ در این مطلب، به این سوال پاسخ میدهیم که چه تفاوتی میان سرمایهگذاری و معاملهگری از نظر فلسفی وجود دارد. درک این تفاوت برای هر کسی که در بازارهای مالی فعالیت میکند، ضروری است. در ادامه با ما همراه باشید.
تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری
هر فرد به نوعی یک تریدر است. هر تصمیمی که در زندگی گرفته میشود، صرف نظر از خوب یا بد بودنش، در نهایت نتیجهای بهدنبال دارد؛ بنابراین، افراد روزانه هزاران معامله انجام میدهند؛ خواه آن را تصدیق کنند یا نه. تصمیم به تحصیل در رشته مهندسی به جای تحصیل در رشته مالی، رفتن به سینما به جای وقت گذراندن با دوستان. هرکدام یک نوع معامله است که هر کدام نتیجهای (ارزشی) در پی دارند.
در نگاه کلان، میتوان هر تصمیم در زندگی را به عنوان یک معامله طبقهبندی کرد و در مورد همه انتخابها، از نظر ارزش مورد انتظار تفکر کرد. در واقع با هر تصمیم، گزینهای را خریده و گزینه دیگری را از دست میدهیم.
با در نظر گرفتن این موضوع، قبل از درگیر شدن با بازار مالی، هر فرد را میتوان در بالاترین سطح به عنوان یک تریدر طبقهبندی کرد. البته که این مفهوم، استفاده عمومی پذیرفته شده از کلمه معاملهگر نیست. در واقع بسیاری از فعالان بازار ممکن است به این کلمه خورده بگیرند و اظهار کنند که «نه، من یک سرمایهگذار هستم». تاریخچه تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری به مدتها قبل برمیگردد و در بازارها سابقه طولانی دارد. پذیرفته شده است که این دو کلمه، از هم متمایزند.
نظر کارشناسان درباره تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری چیست؟
جوزف پنسو (Joseph Penso de la Vega) اولین نویسندهای بود که تفاوت این دو کلمه را در کتابی بهنام «سردرگمی سردرگمیها» (Confusion of Confusions) در سال ۱۶۸۸، بیان کرد. ناگفته نماند که این کتاب، قدیمیترین کتاب در حوزه بورس است. او در این کتاب فعالان بازار را به سه دسته تقسیم میکند:
اربابان مالی (سرمایهگذاران ثروتمند)، معاملهگران (تریدرهایی که گاهی دست به معامله میزنند) و قماربازان (مانند نوسانگیران). تمایزی که جوزف از آن صحبت میکند، در اندازه و میزان موفقیت این افراد است. ثروتمندان، سرمایهگذاران هستند. بقیه، معاملهگران هستند.
فیلیپ کارت (Philip Carret)، نویسنده کتاب هنر سفتهبازی (سال ۱۹۳۰) درباره تفاوت سرمایهگذاری و معاملهگری، مینویسد:
کسی که که در سال ۱۹۱۵ سهام ایالات متحده را در ۶۰ سالگی، به منظور فروش در قیمت بالاتر خریداری کرد، یک سفتهباز یا تریدر است. از سوی دیگر، کسی که در سال ۱۹۲۱، AT&T را در ۹۵ سالگی خرید تا از سود سهام ۸ درصد برخوردار شود، یک سرمایهگذار است. به عبارت دیگر، Carret به انگیزه، وزن بیشتری میدهد. سفتهباز در اینجا بر قیمت تمرکز میکند؛ در حالی که سرمایهگذار بر نوع کسبوکار تمرکز میکند.
جان مینارد کینز (John Maynard Keynes)، اقتصاددان مشهور، در رویکرد خود دقیقتر بود و سفتهبازی را اصطلاحی برای «پیشبینی روانشناسی بازار» و سرمایهگذاری را بهعنوان «فرآیند پیشبینی بازده احتمالی داراییها در کل دوران عمر آنها» تعریف کرد. رویکرد او مشابه رویکرد Carret بود، اما با تفاوتی کوچک و آن اینکه، شرطبندی روی موفقیت اقتصادی یک شرکت، از نظر فلسفی با شرطبندی صرفا روی قیمت یک دارایی متفاوت است.
ایجاد یک چارچوب برای درک تفاوت بین سرمایهگذاری و معاملهگری
آیا راهی وجود دارد که مشخص کند یک رویکرد جزو معاملهگری محسوب میشود یا سرمایهگذاری؟ آیا انگیزه نامشهود فرد در بازار مشخص میکند که در حال معاملهگری یا سرمایهگذاری است؟ اولویت زمانی، چه نقشی در این طبقهبندی دارد؟
این اصطلاحات روی مختصاتی از محورهای متعدد قرار دارند و موقعیتهای مختلف، جنبههایی از سرمایهگذاری و معاملهگری را براساس معیارها به همراه خواهند داشت. ما میتوانیم با بررسی معیارهایی که معاملهگران را از سرمایهگذاران جدا میکند و نمونههایی که باید خواننده را در مورد تعاریف به فکر وادار کند، تجزیهوتحلیل کنیم. دو موردی که باید انرژی خود را روی آن متمرکز کنیم، انگیزه و مدت است.
به نظر میرسد، اکثر مراجع تاریخی موافق هستند که اگر انگیزه شخصی برای تصمیمگیری، مربوط به اقتصاد واقعی کسبوکار و رشد آن باشد، سرمایهگذاری در نظر گرفته میشود. در حالی که اگر تصمیمگیری صرفا براساس قیمت مورد انتظار آینده دارایی باشد، معاملهگری و ترید محسوب میشود. با این رویکرد، این امکان وجود دارد که دو فرد بتوانند در ظاهر به همان شیوه عمل کنند اما در دو دسته طبقهبندی شوند.
به عنوان مثال، دو سناریو زیر را در نظر بگیرید:
- شما یک صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) هستید که در مراحل اولیه یک پروژه سرمایهگذاری کردهاید. بهطور غیرمنتظرهای تنها دو هفته پس از سرمایهگذاری، توکنهای شما تا ۱۰۰ برابر بازدهی ایجاد میکند. شما احساس میکنید اکنون قیمت بیش از حد گران است و بنابراین آنها را در بازار آزاد میفروشید.
- شما یک صندوق پوشش ریسک (هج فاند) هستید که در مراحل اولیه، سرمایهگذاری کردهاید و همانطور که انتظار میرفت دو هفته پس از سرمایهگذاری، بازار حرکت کرده و توکنهای شما آزاد و برای کسب سود آنها را میفرشید.
هر دو سناریو دقیقا روند مشابهی داشتند؛ اما شما احتمالا آنها را به ترتیب به عنوان یک سرمایهگذار و معاملهگر تلقی میکنید. تصمیم گیری داخلی در این دو سناریو کاملا متفاوت بود؛ اما روند و نتیجه دقیقا یکسان بود. در این مورد خاص، صندوق VC بیشتر بر روی اقتصاد واقعی کسبوکار متمرکز بود، در حالی که صندوق تامینی صرفا روی اینکه آیا افراد با توجه به قیمت، برای دارایی ارزش قائل میشوند یا خیر، شرطبندی میکرد.
بیایید نگاهی به مجموعه جداگانهای از شرایط بیندازیم که تفاوت کمتری در مورد این مفهوم دارند:
- شما یک دارایی را به دلایل بنیادی و تحلیل فاندامنتال خریداری میکنید که فکر میکنید باعث رشد کسبوکار میشود. به عنوان مثال، شما اپل را پس از معرفی آیفون خریداری میکنید؛ زیرا معتقدید گوشیهای هوشمند نفوذ اجتماعی خود را به سرعت افزایش میدهند و فراگیر میشوند و قصد دارید پس از بازدهی مد نظر آنرا بفروشید.
- شما دارایی را به دلیل تغییری میخرید که فکر میکنید مردم را هیجانزده خواهد کرد. به عنوان مثال، شما اپل را پس از معرفی آیفون خریداری میکنید، زیرا معتقدید مردم در مورد چشمانداز یک محصول پرفروش جدید، هیجانزده میشوند و بنابراین قیمت بیشتری برای هر سهم پرداخت میکنند. زمانی که قیمت اپل به هدف مد انتظار شما رسید، آن را میفروشید.
تفاوت بین مثالهای بالا در جایی است که حدس و گمان در آن صورت میگیرد. سرمایهگذاری و معاملهگری هر دو نیاز به سفتهبازی و سوداگری دارند؛ اما سرمایهگذاری را میتوان به عنوان حدس و گمان در مورد موفقیت اقتصادی یک کسبوکار در نظر گرفت.
سوداگری روی قیمت در این سناریو متفاوت بود، زیرا برای بیشتر داراییها، قیمت دلیل اصلی «موفقیت» واقعی سرمایهگذاری نیست. اگر روی اینکه مردم آیفونها را دوست دارند و جریانهای نقدی را برای اپل افزایش میدهند، شرطبندی کنید، متفاوت است با شرطبندی روی اینکه مردم فردا به دلیل هیجانشان در مورد آیفون، قیمت بالاتری برای اپل میپردازند یا نه.
هر دو روی رفتار انسانها شرطبندی میکنند و انسانها مخلوقاتی انعکاسی و تقلیدی هستند که اغلب روندهای اجتماعی و فیزیکی را به یک شکل تکرار میکنند. با در نظر گرفتن این موضوع، هیچ دلیل فلسفی برای جدا کردن سرمایهگذاری و معاملهگری وجود ندارد. با این حال، برای یک سرمایهگذار، فعالیت اقتصادی شرکت اهمیت بالایی دارد.
کارشناسان معتقدند شرطبندیهای طولانیمدت بیشتر با سرمایهگذاری و شرطبندیهای کوتاهمدت بیشتر با ترید و معاملهگری مرتبط هستند.
سرمایهگذاری و معاملهگری در رمزارزها
این تفاوت معاملهگر و تحلیلگر بحث در حوزه ارزهای دیجیتال کمی پیچیدهتر است. طبق گفتههای بافت (Buffet) و کینز (Keynes)، سرمایهگذاری در بیت کوین یک عنوان اشتباه است؛ زیرا هیچ اقتصاد واقعی به معنای سنتی وجود ندارد. ارزش این ارز از شرطبندی و پذیرش آن بین افراد نشات میگیرد. از سوی دیگر، بسیاری از خریداران بیت کوین، آن را به قصد نگهداری به مدت طولانی، خریداری میکنند.
درک تفاوتهای فلسفی صرفا برای سرگرمی نیست. درک این تمایزها، برای بازیگران عادی بازار نیز مفید است. هنگامی که شخص درک کند که معاملهگری یک بازی کوتاهمدت و مبتنیبر قیمت است، میتواند قوانین را بهتر لمس کند. اولا، پرسیدن سوال در مورد فاندامنتال شهودی به جای فاندامنتال واقعی، همیشه ارزشمندتر است؛ زیرا درک شهود در کوتاهمدت بیشتر از درک فاندامنتال واقعی یک دارایی باعث افزایش قیمت میشود.
وقتی به ترید در دنیای کریپتوها نگاه میکنیم، باید روی معیارهایی تمرکز کنیم که مستقیما بر قیمت تاثیر میگذارند؛ به جای معیارهایی که به طور نامحسوس روی آنها تاثیر میگذارد. برای مثال، معاملات پیدرپی ارز پالیگان (MATIC)، بیشتر به دلیل احساسات فعلی، علاقه کاربران و الگوهای معاملاتی است و معاملهگران کمتر به ارزش کل قفل شده، مدل امنیتی یا نقشه راه شش ماهه آن توجه میکنند.
جمع بندی
در این مطلب در مورد تفاوت میان سرمایهگذاری و معاملهگری صحبت کردیم. هنگام سرمایهگذاری، بهتر است روندهای کوتاهمدت بازار را نادیده بگیرید و روی روندهای بلندمدت مسیر تمرکز کنید. در سرمایهگذاری نسبت به معاملهگری، با توجه به اینکه مدت زمان آن احتمالا طولانیتر است، باید زمان بیشتری برای تجزیهوتحلیل اطلاعات و ایجاد انگیزه صرف کنید. داشتن درک کامل از تفاوتهای فلسفی سرمایهگذاری و معاملهگری اغلب میتواند به افراد کمک کند که پیشرفت کنند و عملکرد مناسبی داشته باشند؛ حال آنکه سرمایهگذار باشند یا معاملهگر.
داستان جالب پیرمرد کهنه کار و تحلیل گر
روزی یک تحلیل گر تکنیکال که تجربه فراوانی در تحلیل بازار داشت به استخدام یک معاملهگر بسیار باتجربه در بورس کالاهای کشاورزی درآمد. معاملهگر با تجربه و سالخورده اطلاعات قابل توجهی در مورد تحلیل تکنیکال نمیدانست چون به عقیده خودش نیازی به ان نداشت و احساس نمیکرد . اخیرا معامله هایی را در تالار انجام نمیداد و نمودارهای روی مانیتور نیز برایش قابل درک و فهم نبودند به همین دلیل تحلیل گر تکنیکال را استخدام کرده بود که او را در این زمینه یاری کند.
تحلیل گر تازه استخدام شده هم که میخواست خودی نشان دهد و تواناییهای خود را به رخ این پیر باتجربه بازار بکشاند، نقاط حمایت و مقاومت سهم را به رئیس خود نشان میداد. تحلیل تفاوت معاملهگر و تحلیلگر گر تکنیکال در حال توضیح اهمیت این نقاط به رئیس خود بود و با هیجان و اطمینان خاصی میگفت که در حال حاضر به هیچ وجه امکان ندارد بازار از این نقطه پایینتر برود و این موقعیتی بوده که من ساعتها بدنیال آن بودم.
زمانی که بازار به آن نقطه رسید، معاملهگر از تحلیلگر پرسید: «با این حساب بازار از این نقطه پایینتر نخواهد رفت، درست است؟» تحلیل گر تکنیکال پاسخ داد «درست است. اینجا نقطه پایین بازار امروز است». در همین حال معاملهگر مسن به او گفت «خوب نگاه کن» و تلفن را برداشت و سفارش فروش 2 میلیون واحد سویا را داد. در عرض 30 ثانیه بازار سویا به ازای واحد 10 سنت سقوط کرد. معاملهگر نگاهی به چهره وحشت زده تحلیلگر تکنیکال کرد و به آرامی پرسید :حالا به نظرت نقطه پایین بازار کجاست؟
سپس گفت هرکس دیگری هم این کاری که من کردم را میتواند بکند ولی نکته اصلی داستان همینجاست، وقوع هر اتفاقی ممکن است، ولی برای آن، وجود یک معاملهگر کافیست. این حقیقت تلخ و سخت بازار است و تنها معاملهگران موفق آنرا با آغوش باز پذیرفتهاند.
بله این هم یک داستان جالب که تفاوت تحلیل گری و معامله گری (تریدری) را به خوبی نشان داده، و می گوید که همه چیز نمودار و ارقام و محاسبات پیچیده نیست، هزار نکته ی باریک تر از مو اینجاست.
تحلیلگر یا معامله گر!؟+ اجرای صوتی
شما به تازگی وارد بازار بورس سهام شده اید. طی چند ماه گذشته سودهایی کسب کرده اید.. و در سه ماه گذشته تمامی آن سودهای را از دست داده اید و حتی مقداری متضرر شده اید.. با خود می گویید “من که در مورد بازار هیچ چیز نمی دانستم، از آن سود می گرفتم پس اگر علم و دانش خودم را درباره بازار افزایش دهم و علم تحلیل پایه ای و تکنیکال را فرا بگیرم چه سودهایی خواهم برد..”
این پیکار درونی است که تقریبا تمام معامله گران بدان دچار خواهند شد. البته توجیه منطقی هم هست چرا که محیط بازار سهام را همانند محیط تجارت سنتی تصور کرده اید.
در تجارت هر چقدر اطلاعات بیشتری نسبت به رقبا داشته باشید، برنامه بازاریابی بهتری داشته باشید و خلاصه از نظر دانش بازار عالم تر باشید موفق تر هستید و پول بیشتری کسب می کنید اما نکته اینجاست که محیط بازار سهام به کلی با تجارت سنتی متفاوت است.
بورس، بازار احتمالات است، قطعیتی در آن وجود ندارد.. نمی خواهیم فراگیری تحلیل تکنیکال را نقض کنیم اما: اگر ذاتا کمال گرا باشید و بخواهید بی نقص معامله کنید احتمالا یا هیچگاه معامله نمی کنید و یا همیشه در ضرر هستید.. اما اجازه دهید از بحث دور نشویم.. با یک سوال ادامه می دهیم:
می دانم که تحلیل صحیح بازار فوق العاده در تشخیص موقعیت ها به من کمک می کند حال اگر من تحلیل تکنیکال را به خوبی فرا بگیرم می توانم از بازار بورس همیشه سود بگیرم؟
این بستگی به این دارد که شما چقدر تحلیل هایتان را در بازار به کار بگیرید.
افراد زیادی را می شناسم که تحلیل گران حرفه ای هستند.. آنها دانش بنیادی و تکنیکال سهام را به خوبی می دانند و تحلیل هایشان اکثر مواقع درست از آب در می آید اما: دل و جرات معامله ندارند.. به عبارت دیگر تحلیل گر خوبی هستند اما معامله گر خوبی نیستند.. و به عبارتی دیگر بین آنچه از بازار تعبیر می کنند با آنچه انجام می دهند فاصله زیادی وجود دارد.
این دقیقا وجه تمایز یک معامله گر موفق بازار سهام با یک فردی است که عمر خود را درگیر نمودار ها کرده و هیچ دستاوردی نداشته است. البته تعداد این معامله گران موفق بسیار محدود است..
جالب است بدانید میزان دانش و سطح تحصیلات شما، کوچکترین ربطی به میزان سودی که در بازار کسب می کنید ندارد.. این بدان معنی است که فرقی نمی کند تحصیلات آکادمیک داشته باشید و یا سیکل باشید. میزان درک شما و میزان کنترل خودتان در مواقع بحرانی است که میزان سود شما را مشخص می کند!
تبدیل تحلیل گر به معامله گر
چه چیزی باعث می شود یک تحلیل گر نتواند به خوبی تحلیل بازار ، تحلیل خود را به کار بگیرد و معامله کند. ؟
دلایل متعددی وجود دارد که در دوره روانشناسی به توصیف یک به یک آنها خواهیم پرداخت اما ۳ دلیل عمده موفقیت معامله گران را برایتان توضیح می دهیم: